بسیار بودند...
شکارچیانی ک کمانشان را به آهویم نشانه گرفتند
به چشمان آهویم قسم خوردم ک جانشان را باج بگیرم
اما حیف...
حیف ک آهویم خودش دوست داشت
که صید شود...
این روزها
از سنگ شدنم حرف میزنند
سنگی که برای تو از هر خاکی
خاکی تر بود...
گلویم توسط بره ای دریده شد که...
عمری گرگها...
تمام بدنم را بخاطر محافظت از او...
زخمی کرده بودند...